110 نکته در باره نماز
1- نماز جنگ با طاغوت است
2- نماز راه اولیاء خداست
3- نماز راه مستقیم انسانهاست
4- نماز درس شکر گزاری است
5- نماز جنگ با شیطان است
6- نماز راس همه عبادات است
7- نماز نردبان ترقی است
8- نماز میزان سنجش است
9- نماز اوج اخلاص مومن است
10- نماز آرامش دهنده دلهاست
11- نماز طهارت روح است
12- نماز لوح نیازمندی به خالق است
13- نماز عزت دهنده مومن است
14- نماز کلید بهشت است
15- نماز زیباترین جلوه نیایش است
16- نماز موجب خوشنودی خداست
17- نماز وسیله جهت یابی مومن است
18- نماز بهترین تذکر است
19- نماز کامل ترین وصف است
20 نماز سرچشمه همه خوبیهاست
21- نماز عطر جانبخش مومن است
22- نماز هادی مومن است
23- نماز حماسه الهی است
24- نماز کلاس خدا شناسی است
25- نماز بهترین راه خود کاوی است
26- نماز بهترین راه تکامل است
27- نماز رشته اتصال به محبوب است
28- نماز سلاح مومن است
29- نماز معراج مومن است
30 – نماز احیا گر دین است
31- نماز احیاگر ارزش هاست
32- نماز تکرار نیست معراج است
33- نماز درس ولایت است
34- نماز الفبای زندگی است
35- نماز نشانه قدرت اسلام است
36- نماز حق الله است
37- نماز بی نیازی از مخلوق است
38- نماز ستون دین است
39- نماز دژی در برابر حملات شیطان است
40 – نماز باز دارنده انسان از سرکشی و طغیان است
41- نماز عامل تحرک و پویایی است
42- نماز روشنایی چشم مومن است
43- نماز زینت عبادات است
44- نماز پیوند دهنده مخلوق به خالق است
45- نماز کمال ادب است
46- نماز باز دارنده از فحشا و منکر است
47- نماز اوج تواضع و خشوع است
48- نماز خلوتگاه عاشقان است
49- نماز صفا دهنده دل است
50- نماز زداینده کدورتها است
ادامه نکات در صفحه بعد
نماز برترين عمل
قال على (عليه السلام )
او صيكم باالصلوة و حفظها فانها خيرالعمل و هى عمود دينكم .
(بحارالانوار ج 82 ص 209)
شما را بهنماز و مراقبت از آن سفارش مى كنم ، زيرا نماز برترين عمل و ستون و اساس دين شمااست .
نماز سيماى دين
قال على (عليه السلام ):
لكل شى ء وجه دينكم الصلوة .
(بحارالانوار ج 82 ص 227)
(هر چيزى سيمائى دارد و سيماى دينشما نماز است .)
نماز ستون دين
قال على (عليه السلام ):
الله اءلله فىالصلوة فانها عمود دينكم
(نهج البلاغه نامه 47)
خدا را، خدا راكه نماز را از ياد نبريد، زيرا آن ستون دين شما است .
نماز پايه دين
قال على (عليه السلام ):
سست من قواعد الدين ... و اقامة الصلوة .
(شرح غررالحكم ج 2 ص 166)
(شش چيز از اصول و پايه هاى دين است ... از جمله برپا داشتننماز.)
وجوب نماز
قال على (عليهالسلام )
تعاهدوا اءمر الصواة و حافظوا عليها واستكثروا منها و تقربوابها فانها كانت على المؤ منين كتابا موقوتا
(نهج البلاغه خطبه 199)
امر نماز را مرا مراعات كنيد و بر حفظ آنبكوشيد و زياد بجا آوريد و به وسيله آن به خدا تقرب جوئيد. زيرا نماز فرضيه اى استكه در وقت معين بر اهل ايمان واجب شده است .
محبوب ترين اعمال
قال على (عليه السلام )
اءحب الاعمال الى الله الصلوة
(بحارالانوار ج 82 ص 233)
محبوب ترين كارها نزد خداوند نماز است .
زائر پروردگار
قال على (عليه السلام )
اءلمنتظر وقت الصلوة بعد العصر زائر الله و حق علىالله - عزوجل - ان يكرم زائره و يعطيه ما ساءل .
(الخصال بابالثلاثه حديث 127)
هر مسلمانى كه منتظر وقت نماز بعد از عصر است ، زائر پروردگارمى باشد و بر عهده خداوند عزيز و جليل است كه زائر خود را گرامى بدارد و به هر چهرا كه خواهد عطا فرمايد.
فرياد ابليس از نماز گزار
قال على (عليه السلام ):
ان العبد اذا سجد نادى ابليس : يا ويله اءصاع و عصيتو سجد و اءبيت .
(بحارالانوار ج 82 ص 233)
وقتى كه بنده اى سجدهكرد، ابليس فرياد مى زند: واى بر من ! او اطاعت كرد ولى من معصيت كردم ، او سجدهكرد و من از اين عمل سرباز زدم .
قوام اسلام
قال على (عليه السلام )
اوصيكم بالصلوة التى هى عمود الدين و قو ام الاسلامفلا تغلوا عنها
(مستدرك الوسايل ج 1 ص 172)
سفارش مى كنم شما رابه نمازى كه ستون دين و قوام اسلام است ، پس از نماز غافل نشويد.
اقامه نماز نشانه مليت اسلامى
قال على (عليه السلام ):
و اقام الصلوة فانها الملة .
(نهج البلاغه خطبه 110)
بر پا داشتن نماز نشانه اصلى مليت در دين اسلام است .
حفظ نماز
قال على (عليه السلام ):
لا يخرج فى سفريخاف فيه على دينه و صلوته
(بحارالانوار ج 10 ص 108)
نبايد انسانعزم سفرى را نمايد كه خطرى براى دين و نماز او دارد.
نماز و توبه
قال على (عليهالسلام ):
ما اءهمنى ذنب اءمهلت بعده حتى اءصلى ركعتينو اءسال الله العافية
(نهج البلاغه حكمت 291)
گناهى كه پس از آنمهلت يافتم تا دو ركعت نماز گزارم و از خدا اصلاح آن گناه را بخواهم ، مرا اندوهگيننكرد.
نماز برترين وسيله نزديكى به خدا
قال على (عليه السلام ):
(اءلصلوة اءفضل القربتين)
(نصنيف غرر الحكم ص 175)
نماز از بين دو وسيله نزديكىبه خدا برترين است .
نماز فرق ميان مؤ من و كافر
قال على (عليه السلام ):
اءلفرق بين المومن و الكافر الصلوة . فمن تركها وادعى الايمان كذبه فعله وكان عليه شاهد من نفسه .
(شرح نهج البلاغهابن ابى الحديد ج 20 ص 295)
فرق ميان مؤ من و كافر نماز است و هر كه آن را ترككند و ادعاى ايمان نمايد، كار و عمل او ادعايش را تكذيب مى كند و شاهد و گواهى ازوجود خودش بر او خواهد بود.
تاءكيد پيامبر (صلى الله عليه وآله ) به نماز
قال على (عليه السلام ):
كان رسول الله (صلى الله عليه وآله ) ياءتينا كل غداه فيقول : اءلصلوة رحمكم الله اءلصلوة . انمايريد الله ليذهب عنكم الرجس اءهل البيت و يطهر كم تطهيرا.
(بحارالانوار ج 35 ص 209)
پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) هر صبح بهخانه ما مى آمد و مى فرمود: وقت نماز است خدايتان شما را رحمت كند (بشتابيد به سوى ) نماز(زيرا خداوند اراده كرده است كهپليدى را از شما خاندان وحى و رسالت دور كند و شما را از گناهان ، پاك و پاكيزهفرمايد.)
نماز ملاك پذيرش ساير اعمال
قال على (عليه السلام ):
الصلوة عمودالدين وهى اول ما ينظر الله فيه من عمل ابن آدم ، فان صحت نظر فى باقى عمله و ان لمتصح لم ينظر له فى عمل و لا حظ فى الاسلام لمن ترك الصلوة .
(دعائمالاسلام ج 1 ص 132) (3)
نماز ستون دين است و آن اولين عمل آدميزاده استكه خدا بدان نظر مى كند، اگر صحيح و درست بود، به ساير اعمالش نيز نظر فرمايد و اگرصحيح نبود در هيچ عمل ديگرش نمى نگرد. و كسى كه تارك نماز باشد بهره اى از اسلامندارد.
اقامه نماز در همه شرايط
قال على (عليه السلام ):
قال رسول الله (صلى الله عليه وآله ): اذا لم يستطع الرجل يصلى قائمافليصل جالسا فان لم يستطع ان يصلى جالسا فليصل مستلقيا ناصبا رجليه حيال القبلةيومى ايماء.
(عيون اخبار الرضا ج 2 ص 68)
رسول اكرم (صلى اللهعليه وآله ) فرموده است : اگر آدمى نتواند ايستاده نماز به جاى آورد، آن را نشستهبخواند. و اگر آن گونه نيز نتواند، به پشت بخوابد و پاهايش را به جانب قبله درازكند و با ايماء و اشاره نماز بخواند.
پرسش از نمازگزاران در روز حساب
قال على (عليه السلام ):
عن كميل عناميرالمؤ منين (عليه السلام ) فيما اءوصاه به قال : يا كميل ! لا تغتر باقوام يصلونفيطيلون و يصومون فيداومون ، و يتصدقون فيحسنون فانهم موقوفون .
(بحارالانوار ج 81 ص 229)
كميل گويد: اميرالمؤ منين (عليه السلام ) دروصيت خودفرمود: اى كميل ! به كارهاى مردمى كه نماز را طولانى مى كنند و مداومت درروزه گيرى دارند و در صدقه دادن ، احسان مى كنند، فريفته مباش ؛ زيرا آنان را (هم ) در موقف حساب براى پرسش نگاه مى دارند.
ابن عبّاس عرض كرد: ((يا اميرالمؤ منين ،اين چه كارى است كه مى كنيد ؟))
حضرت فرمود: ((منتظر زوال هستم تا نماز بخوانيم .))
ابن عبّاس گفت : ((آيا حالاوقت نماز است با وجود اينكه سرگرم پيكار هستيم ؟))
على (ع ) فرمود: ((جنگ مابا ايشان بر سر چيست ؟ تنها به خاطر نماز است كه با آنها نبرد مى كنيم
((روز اولى كه شاه رفت ، ما در نوفللوشاتو بوديم .
نزديك به سيصد الى چهارصد خبرنگار اطراف منزل امام جمع شدهبودند. تختى گذاشتند و امام روى آن ايستادند.تمام دوربينها كار مى كرد. قرار بود هرچند نفر خبرنگار يك سؤ ال بكنند. دو سه سؤ ال از امام شد كه صداى اذان ظهر شنيدهشد. بلافاصله امام محل را ترك كردند و فرمودند: وقت فضيلت نماز ظهر مى گذرد. تمامحاضرين از اين كه امام صحنه را ترك كردند، متعجّب شدند. كسى از امام خواهش كرد چنددقيقه اى صبر كنيد تا حداقل چهار پنج سؤ ال ديگر بشود. امام با عصبانيّت فرمودند: به هيچ وجه نمى شود. و رفتند
((عبادت آن جناب (قدس سره ) چنان بود كههميشه از نصف شب تا طلوع صبح صادق به مسجد خود مى رفت و به مناجات ادعيه و تضرع وزارى و تهجد اشتغال داشت و مناجات خمس عشرة را از حفظ مى خواند بر اين روش و شيوهپسنديده استمرار داشت تا اينكه در يكى از آن شب ها شربت شهادت نوشيد. مكرّر در فصلزمستان ديده مى شد كه در پشت بام مسجد خود در حالى كه برف به شدّت مى باريد، درنيمه شب پوستين بر دوش و عمّامه بر سر داشت و مشغول تضرع و مناجات بود و در حالتايستاده ، دستها را به سوى آسمان بلند مى كرد تا برف سراسر قامت مباركش را از سر تانوك پا سفيدپوش مى كرد.
عرض كردم : ((منتظر رسيدن و ملحق شدن بعضى از ياران هستيم كهبيايند.))
حضرت فرمود: ((خدا تو را بيامرزد، نماز را از اول وقت بدون عذر به تاءخيرنيانداز. بر تو باد خواندن نماز در اول وقت .))
راوىگفت : پس اذان گفتم و نماز خوانديم .(5)
خواننده محترم ،نمازى كه امام رضا (ع ) به پا داشت ، نماز جماعت بود كه هر چه جمعيت بيشتر باشدثواب نماز جماعت بيشتر است ، ولى توجه نموديد كه امام (ع ) اجازه نفرمود نماز اولوقت ، به خاطر رسيدن و ملحق شدن بقيه ياران به تاءخير بيفتد، بلكه تاءكيد كرد كهنماز اول وقت خوانده شود و تاءخير را صلاح ندانست . اينكه امام رضا (ع ) فرمود: ((اى موسى ، بر تو باد كه هميشه نماز را در اول وقت بپادارى))خطاب به فرد فرد ماست و اختصاص به آن شخصندارد.
گفتم : ((سبب اين كار چهبود؟))
فرمود: ((باپيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در زير اين درخت نشسته بوديم ، آن حضرت چنينكرد كه من كردم و سپس به من فرمود: اى سلمان ، از من نمى پرسى كه چرا چنين كردم ؟من عرض كردم : يا رسول اللّه ، سبب چه بود؟ حضرت فرمود: مؤ من چون وضو بگيرد بر آنوجهى كه دستور آمده بود، و بعد از آن نمازهاى پنجگانه شبانه روز را بجاى آورد،گناهان او بريزد بسان اين برگها كه از اين درخت فرو ريخت .))
آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود:
((و اقم الصلوة طرفى النّهار و زلفا من اللّيل ...
و بپاى دار نماز را هر دو سر روز و پاره هايىاز شب
جوان عرض كرد: ((آيا نمازرا جز عبوديت ، تاءويلى است ؟! كه بدون آن ، ناقص و ناپسند است . تاءويل حقيقتنماز، عبارت است از: قربت ، خلوص ، حضور قلب و توجّه ، معرفت خدا و محبّت اهل بيتعليهم السّلام ، كه بدون آن هيچ عملى صحيح نخواهد بود، اگر چه در همه دهر صائم وروزه دار باشد و در بين صفا و مروه به عبادت قيام كند.)) (8)
آرى ، روح نمازهمانا قربت و خلوص ، توجّه و حضور قلب ، و معرفت و محبّت اهل بيت عليهم صلوةالمصلّين است .
پيامبرصلّى اللّه عليه و آله و سلّم به او فرمود: ((طنابى بهدر منزلت ببند و آن را به در مسجد وصل كن و با كمك آن خود را به مسجد برسان و درنماز جماعت شركت كن.
از قضا امام سجّاد (ع ) در آنجا حضور داشت و نمازخواندن شتابزده و در خواست اعرابى را از خداوند شنيد، پس خطاب به او فرمود: ((اى برادر عرب ، كابين و ازدواج بزرگى طلب مى كنى)).
يعنى نمازى كه تو با اين وصف گزارده اى ، شايستگىدرخواست بهترين نعمتها و عالى ترين مكانها را از درگاه بارى تعالى ندارد.
بزرگترين آرزوى ما در آخرت ، شفاعت پيامبر وآل گرامى اش - عليهم صلوة المصلّين - است . بنابراين ، نبايد به نمازمان با بىتوجهى برخورد كنيم و براى آن اهميتى قائل نباشيم ، چرا كه در اين صورت از نعمت بزرگشفاعت محروم مى شويم . بحارالانوار، ج 82، ص 236
مردمى كه بر اثر سستى ايمان بهخداوند، خوش گمان نبودند، به رغم فساد درونى خود، از راه خيرخواهى ، به حضرتش معروضداشتند: ((ممكن است اين نماز، بى اثر بماند و به مقامشامخ شما لطمه بخورد.))
ولى آن رادمرد، با حسن ظنّىكه به خداى خود داشت و جز خداى خود هيچ كس را نمى ديد و جز سخن حق سخنى نمى شنيد،بدين سخنان وقعى نگذارد و فرمود: ((من به دستورى كه ازشارع اسلام رسيده است عمل مى كنم و وظيفه خود را انجام مى دهم و بيمى از گفته اين وآن ندارم . آنچه صلاح باشد، واقع خواهد شد.))
آنگاهطبق مقررّات دينيّه خود با جمعى از مردان با ايمان و با داشتن روزه ، چنانكه دستوررسيده است ، رداى مبارك را از راست به چپ و برعكس انداخت و با پاى برهنه ، مانندعموى بزرگوارش حضرت ثامن الائمّه علىّ بن موسى الرّضا عليه السّلام كه در((مرو))خراسان براى استسقاء بهبيابان رفت ، استغفار كنان رهسپار سمت خارج((خاك فرج))گرديد و به اميد فتحو فرج رو به بيابان نهاد.
اين حادثه مصادف با زمانى بود كه متّفقين ايران رااشغال كرده و واحدهايى از سربازان انگليسى و امريكايى در حدود((خاك فرج))استقرار يافتهبودند. در اين ميان چند نفر از دشمنان قرآن از فرقه ضالّه و مضلّه بهائيّه ، بهآنها خبر داده بودند كه عده زيادى از اهالى در نظر دارند به اين محدوده بيايند وچاه آبى را كه مورد استفاده شماست پر كنند و بعد براى نابود كردنتان به شما حلمهبياروند.
نيروهاى متّفقين كه اين خبر را شنيدند، چون از جريانات و قضايا هيچاطّلاعى نداشتند و از طرفى هم هياهوى مردم اين گفته ها را تاءييد مى كرد، كاملابراى دفاع آماده شدند و حتى تيربارها را به سوى جمعيت قرار دادند تا هنگام حملهمردم از خود دفاع كنند.
مرحوم آية اللّه فقيد كه تنها متوجه خدا بود و هدفى خاصداشت ، با نهايت رشادت و متانت به راه خود ادامه داد و با حضور و متجاوز از بيستهزار تن از همراهان ، در حال تضرع و خشوع به ذات مقدس ربوبى ، نماز استسقاء رابجاى آورد و آن را با خطبه و دعا پايان مى داد.
دلها پرتپش و رنگ از رخ افرادپريده بود. هر كس با خود زمزمه مى كرد كه آيا دعا به هدف اجابت خواهد رسيد يا خير؟متخصّصان اروپايى كه در لشكر متّفقين بودند، اوضاع جوّى را به دقّت مورد بررسى قرارداده و اظهار داشتند كه علائمى از نزول باران به چشم نمى خورد.
روز ديگر، بازمرحوم آية اللّه فقيد - اعلى اللّه مقامه الشّريف - با جمعى از خوّاص اهل علم باخضوع و خشوع بيشترى به خارج محدوده رفتند و به حكم((منلجّ بابا ولجّ))بر اصرار و استغاثه افزودند و با چشمگريان و دل بريان چنين با خداى تو راز و نياز كردند: ((خدايا، اگر بندگان تو مخالفت و معصيت تو را مى كنند، توآنان را به غضب خود و قطع رحمتت ، مؤ اخذه مفرما و بر آنان رحم كن ، كه تو ارحمالرّاحمينى .))
آنگاه از قبيل ادعيه ماءثوره و غيرماءثوره خواندند و به سجده افتادند و با تضرع و زارى تقاضاى نزول رحمتكردند.
ناگهان آثار رحمت حقتعالى در آسمان ظاهر گرديد و ابرهاى متراكم ، آسمانقم را پوشانيد. مردم به سوى خانه ها روانه شدند، ولى هنوز به مقصد نرسيده بودند كهباران سيل آسيايى شروع به باريد كرد و شهر و حومه را سيراب ساخت ، بطوريكه سيل دررودخانه قم به راه افتاد. روح تازه اى در سراسر باغات و مزارع و بيابانهاى سوزاندميده شد و زمين كه بر اثر بى آبى خشك و تفته شده بود، خلد برين گرديد.
ظهور اينكرامت بزرگ و دعاى سريع الاجابه ، در جهان اثر عجيبى بخشيد، بطوريكه ژنرالها وفرماندهان لشكر متّفقين نيز تسليم مقامات دينى شدند و از آن بزرگوار خواستند براىرفع غائله جنك جهانى دعا فرمايند و مقامات رسمى لندن و واشنگتن وقوع اين حادثه شگفتانگيز را از طريق راديو، در تمام دنيا پخش كردند. در نتيجه ، حقّانيت دين مبيناسلام و ارزش حوزه علميّه قم عملا بر جهانيان آشكار گشت و بر آن مردم عادى و عناصرناپاكى كه به ديانت اسلام و حوزه علميّه قم به نظر منفى و حقارت ميگريستند، ثابت شدكه مردان پاك و بافضيلتى در عالم هستند كه بى واسطه با عالم غيب پيوستگى پيدا مىكنند و مى توانند با نيروى ايمان جهانى را تكان دهند و طبيعت را با اذن خداوند درزير فرمان آورند
احادیث عزاداری حسینی 1
با ابا عبدا لله الحسین ع
قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه عليه و آله:
اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ عليه السّلام حَرارَةً فى قُلُوبِ الْمُؤمنينَ لا تَبْرَدُ اَبَداً.
ترجمه :
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
براى شهادت حسينعليه السلام ، حرارت و گرمايى در دلهاى مؤ منان است كه هرگز سرد و خاموش نمىشود.
جامع احاديث الشيعه ، ج 12، ص 556
عاشورا، روز غم
قال الرّضا عليه السّلام :
مَنْ كانَيَوْمُ عاشورا يَوْمَ مُصيبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُكائِهِ جَعَلَ اللّهُ عَزّوَجَلّيَوْمَ القيامَةِ يَوْمَ فَرَحِهِ وَ سُرُورِهِ.
ترجمه :
امام رضا عليه السّلام فرمود:
هر كس كه عاشورا، روز مصيبت و اندوه و گريه اش باشد، خداوند روز قيامت را براى اوروز
شادى و سرور قرار مى دهد.
بحارالانوار، ج 44، ص 284
محرّم ، ماه سوگوارى
قال الرّضاعليه السّلام :
انَ اَبى اِذا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ لا يُرىضاحِكاً وَ كانَتِ الْكِاَّبَةُ تَغْلِبُ عَلَيْهِ حَتّى يَمْضِىَ مِنْهُ عَشْرَةُاَيّامٍ، فَاِذا كانَ الْيَوْمُ العْاشِرُ كانَ ذلِكَ الْيَوْمُ يَوْمَ مُصيبَتِهِوَ حُزْنِهِ وَ بُكائِهِ ... .
ترجمه :
امام رضا عليه السّلام فرمود:
هرگاه ماه محرّم فرا مىرسيد، پدرم (موسى بن جعفرعليه السّلام ) ديگر خندان ديده نمى شد و غم و افسردگى براو غلبه مى يافت تا آن كه ده روز از محرّم مى گذشت ، روز دهم محرّم كه مى شد، آنروز، روز مصيبت و اندوه و گريه پدرم بود.
امالى صدوق ، ص 111
قالَ رسولُ اللّه صلّى اللّه عليه و آله :
يا فاطِمَةُ! كُلُّ عَيْنٍ باكِيَهٌ يَوْمَ الْقيامَةِ اِلاّ عَيْنٌبَكَتْ عَلى مُصابِ الْحُسَينِ فَاِنِّها ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ بِنَعيمِالْجَنّةِ.
ترجمه :
پيامبراكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
فاطمه جان !روز قيامت هر چشمى گرياناست ؛ مگر چشمى كه در مصيبت و عزاى حسين گريسته باشد، كه آن چشم در قيامت خندان استو به نعمتهاى بهشتى مژده داده مى شود.
بحارالانوار، ج 44، ص 293
عَنِ الصّادق عليه السّلام :
نيحَعَلَى الْحُسَينِ بْنِ عَلي سَنَةً فى كُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ وَ ثلاثَ سِنينَمِنَ الْيَوْمِ الَّذى اُصيبَ فيهِ.
ترجمه :
حضرت صادق عليه السّلام فرمود:
يك سالتمام ، هر شب و روز بر حسين بن على عليه السّلام نوحه خوانى شد و سه سال ، در روزشهادتش سوگوارى برپا گشت .
بحارالانوار، ج 79، ص 102
قالَ لى اَبى : يا جَعْفَرُ! اَوْقِفْ لى مِنْ مالى كَذاوكذا النّوادِبَ تَنْدُبُنى عَشْرَ سِنينَ بِمنى اَيّامَ مِنى .
ترجمه :
امام صادق عليه السّلام مىفرمايد:
پدرم امام باقر عليه السّلام به من فرمود:
اى جعفر! از مالخودم فلان مقدار وقف نوحه خوانان كن كه به مدّت ده سال در(منا)در ايام حجّ،بر من نوحه خوانى و سوگوارى كنند.
بحارالانوار، ج46، ص 220
عَن اَبىهارونَ المكفوفِ قال :
ترجمه :
دَخَلْتُعَلى ابى عَبْدِاللّه عليه السّلام فَقالَ لى : اَنْشِدْنى ، فَاءَنْشَدْتُهُفَقالَ: لا، كَما تُنْشِدوُنَ وَ كَما تَرْثيهِ عِنْدَ قَبْرِه ...
ابو هارون مكفوف مى گويد:
خدمت حضرت صادق عليه السّلامرسيدم . امام به من فرمود: (برايم شعربخوان). پس برايش اشعارى خواندم . فرمود: اينطور نه ، همان طور كه (براى خودتان ) شعرخوانى مى كنيد و همانگونه كه نزدقبر حضرت سيدالشهدا مرثيه مى خوانى .
بحارالانوار، ج 44، ص 287
قال الصّادقعليه السّلام :
ما مِنْ اَحَدٍ قالَ فى الحُسَينِ شِعْراً فَبَكى وَاَبكْى بِهِ اِلاّ اَوْجَبَ اللّهُ لَهُ الْجَنّةً وَ غَفَرَ لَهُ.
ترجمه :
امام صادق عليه السّلام بهجعفربن عفان فرمود:
هيچ كس نيست كه درباره حسين عليه السّلام شعرى بسرايدو بگريد و با آن بگرياند مگر آن كه خداوند، بهشت را بر او واجب مى كند و او را مىآمرزد.
رجال شيخ طوسى ، ص 289
قال الصّادقعليه السّلام :
مَنْ قالَ فينا بَيْتَ شِعْرٍ بَنَى اللّهُ لَهُ بَيْتاًفىِ الْجَنَّةِ.
ترجمه :
امام صادق عليه السّلام فرمود:
هركس در راه ما و براى مايك بيت شعر بسرايد، خداوند براى او خانه اى در بهشت ، بنا مى كند.
وسائل الشيعه ، ج 10، ص 467
يكصد فرق بين احكام مردان و زنان
1 و 2 - بلند اذان و اقامه گفتن بر زنان درحضور اجنبى جايز نيست .
3 و 4 - رفتن زنان به نماز جمعه و جماعت مكروه است . 5 و 6 - عيادت مريض و تشييع جنازه بر زنان استحباب ندارد، ولى بر مردان مستحبمؤ كداست . 7 و 8 - بلند گفتن تلبيه در حين محرم شدن ، و هروله و دويدن در سعىبين صفا و مروه بر زنان لازم نيست . 9 و 10 - بوسيدن حجرالاسود يا دست كشيدن برآن ، و داخل خانه كعبه شدن براى زنان استحباب ندارد. 11 - حلق و سر تراشيدن براىمحل شدن زنان لازم نيست ، بلكه بايد مقدارى از موى سر را بچينند 12 - زن نبايد عهده دار منصب قضا باشد. 13 - زن نمى تواند متصدى امرى از امور حكومتى شود كه نياز به اعمال قدرت دارد. 14 - زن در امور نظامى نبايد طرف مشورت قرار بگيرد. 15 - مباشرت در قربانى حج بر زنلازم نيست مگر در حال اضطرار. 16 - زن در وضوء از باطن ذراع آغاز به شستن مى كندو مرد از ظاهر ذراع . 17 - مسح سر از زير چادر، مقنعه يا روسرى جايز است . 18 - زن مستحب است در حال قيام نماز ، دو پا را به هم بچسباند، در حالى كه براى مرداستحباب دارد پاها را از سه انگشت تا يك وجب فاصله دهد. 19 - مستحب است مرد درحال قيام نماز دستهايش را پايئن بياورد، و زن بازوانش را به سينه بچسباند. 20 - مستحب است زن در حال ركوع دستش را روى ران خود قرار دهد، و مرد بايد دستش را روىزانويش قرار دهد. 21 - مستحب است زن هنگام سجده رفتن ابتداء بنشيند و بعد سجدهكند. 22 - همچنين هنگام سر بر داشتن از سجده ابتدا بنشيند، و سپس برخيزد. 23 - مستحب است در حال سجده زنها آرنجها و شكم را بر زمين بگذارند و اعضاء بدن را بهيكديگر بچسبانند. ولى در مردها مستحب است آرنجها و شكم را به زمين نچسبانند وبازوها را از پهلو جدا نگاه دارند. 24 - هنگام تشهد مستحب است زنان دو پاى خودرا بلند كنند و رانهاى خود را بهم بچسبانند. 25 - هنگام گفتن تسبيحات اربعهمستحب است انگشتان را بهم بچسبانند. 26 - هر گاه زن بخواهد با خداى خويش راز ونياز كند، بهتر است دو ركعت نماز بجاى آورد. سپس با سر برهنه دعا كند. البته درصورتى كه مشرف نباشد. خداوند دعاى او را اجابت ، و حاجت او را بر طرف فرمايد، و اورا ماءيوس و نا اميد نگرداند. 27 - غسل جمعه براى زن در سفر مكروه ، و براى مردمستحب است . 28 - گواهى زنان در مورد اجراء حدود پذيرفته نمى شود. 29 - گواهىزنان در طلاق مسموع نيست . 30 - گواهى زنان در آنچه نگاه كردن مرد به آن جايزنيست پذيرفته مى شود. 31- شهادت زن در رؤ يت هلال و اثبات اول ماه قابل قبولنمى باشد.
32 - زنان نبايد از وسط معابر عمومى و اماكن شلوغ و پررفت وآمد حركتكنند، بلكه بايد آهسته از مسيرهائى كه نه خيلى خلوت باشد و نه خيلى شلوغ عبورنمايند. 33 - شايسته نيست زنان در اطاقهاى فوقانى و مكانهائى كه در منظر اجنبىباشد بنشينند و سكونت كنند. 34 - آموختن علوم و فنون كه مستلزم اختلاط با مرداناجنبى بدون رعايت حدود شرعى باشد جايز نيست . 35 - فراگرفتن ريسندگى و بافندگىبراى زنان مستحب است . 36 - آموختن سوره نور براى زنان ثواب فراوان دارد. 37 - آموختن سوره يوسف براى زنان كراهت ، و براى مردان استحباب دارد. 38 - اگر زنىمرتد شود و از اسلام برگردد، حاكم او را توبه مى دهد. اگر توبه كرد، او را رها مىكنند. و اگر توبه نكرد، محكوم به حبس ابد با اعمال شاقه مى شود و او را در زندان بهكارهاى سخت وامى دارند و از خوردن و آشاميدن منع مى كنند جز مقدارى كه جان او حفظشود. و بايد خوراك نا مطبوع و بد مزه به او بخورانند و لباس زبر و خشن به اوبپوشانند. وقت صلوة او را بزنند تا نماز بخواند، و هنگام روزه او را بزنند تا روزهبگيرد.ولى حكم مرد مرتد قتل است . 39 - از زنان كافر جزيه گرفته نمى شود، ولى ازمردانشان جزيه مى گيرند. 40 - هر گاه زمان زاييدن فرا رسد، لازم است هر كس دراطاق زايمان باشد بيرون رود تا كسى ناظر عورت زن و كيفيت زاييدن نباشد. 41 - حضور حائض و زن جنب هنگام تلقين ميت شايسته نيست . 42 - بر حائض يا جنب جايزنيست ميت را داخل قبر قرار دهد. 43 - هر گاه زنى از جائى برخاست ، براى مرد جايزنيست بلافاصله در آنجا بنشيند، و نشستن مرد درآنجا مادامى كه سرد نشده كراهتدارد. 44 - جهاد بر زنان واجب نيست و جهاد زنان خوب شوهردارى است . 45 - حقشوهر بر زن از بزرگترين حقوق است . 46 - هر گاه زنى بميرد سزاوارتر از همه براىخواندن نماز ميت ، شوهر اوست . 47 - زن مسلمان نبايد در حضور زنان يهودى ونصرانى برهنه شود، زيرا آنان زيبائيهاى او را براى شوهران خود توصيف مى كنند و موجبمفسده مى شود. 48 - استعمال بوى خوش براى زن هنگام خروج از منزل جايز نيست . 49 - جايز نيست زنان خود را از حيث آرايش سر و صورت و پوشاك و غيره ، شبيهمردان بسازند. زيرا رسول خدا مردانى را كه خود را به زنان ، و زنانى را كه خود رابه مردان شبيه سازند، لعن فرموده است . 50 - مكروه است زن خود را معطل كند وبدون شوهر باقى بماند. 51 - شايسته نيست ناخنهاى زن سفيد ديده شود، هرچند با كمىحنا آن را رنگين سازد. 52 - روا نيست دستانش را در حال حيض خضاب كند، زيرا بيمتسلط شيطان بر او مى رود به طورى كه او را به سوى ارتكاب گناه سوق دهد. 53 - هرگاه زن در حال نماز نيازى داشته باشد بايد دستهاى خود را بهم زند، ولى مرد بايد باسر و دست اشاره كند و بلند تسبيح بگويد. 54 - براى زن جايز نيست بدون چادر وپوشش كامل نماز بخواند، مگر كنيز باشد. يعنى زن بايد تمام بدن جزگردى صورت ، و دستو پا، تا مچ را بپوشاند، ولى در مرد ستر عورتين كافى است . 55 - پوشيدن لباسابريشمى و حرير و زربافت براى زن در نماز و غير نماز و احرام جايز، ولى بر مردانحرام است . 56 - بدست كردن انگشترى طلا و آويختن زيورآلات حتى در نماز براى زنجايز است ، ولى بر مردان حرام و موجب بطلان نماز مى باشد. 57 - زن بدون جلبرضايت شوهر نمى تواند مالش را به مصرف برساند. 58 - زن بدون اجازه شوهر حق نداردروزه مستحبى بگيرد. 59 - دست دادن زن با مرد اجنبى حرام است ، مگر از پشت پارچهو جامه . 60 - بيعت زنان از پشت لباس آنان است . 61 - زن بدون اذن شوهر جايزنيست به حج مستحبى برود. 62 - استحمام زنان در بيرون منزل كراهت دارد. 63 - سوار شدن زنان بر زين اسب ، دوچرخه و موتور سيكلت كراهت دارد. 64 - ارث زن نصفارث مرد است . 65 - ديه نفس زن نصف ديه مرد است . 66 - ديه زن در جراحاتباديه مرد مساوى است تا اينكه به يك سوم ديه كامل برسد و بيش از آن ديه جراحت درمرد بالامى رود و در زن پائين مى آيد. 67 - هر گاه زنى بخواهد به تنهائى به امامجماعت اقتدا كند بايد پشت سر امام بايستد، ولى اگر ماءموم مرد باشد بايد قدرى عقبتر در طرف راست امام بايستد. 68 - اگر زنى فوت كند كسى كه بر او نماز ميت مىخواند بايد در مقابل سينه او بايستد و اگر متوفى مرد باشد مصلى بايد مقابل وسط بدناو بايستد. 69 - در هنگام به خاك سپردن ميت ، زن را از پهنا، و مرد را از طرف سربايد درقبر گذاشت . 70 - هيچ شفاعتى براى زن نزد پروردگار بهتر از رضايت شوهرنيست . تذكر: غير از آنچه در خصال صدوق آمده ، وجوهافتراق ديگرى را نيز مى توان ذكر نمود. 71 - در نماز جماعت ، اقتداء زن به مردجايز، ولى اقتداء مرد به زن جايز نيست . 72 - شرط صحت جماعت در مرد عدم حائل بيناو و ماءمومين يا امام است ، در حالى كه وجود حائل بين ماءمومين زن يا بين زن باامام مانع صحت نيست . 73 - هر گاه پس از عقد و عروسى ، شوهر ديوانه شود، همسر حقفسخ نكاح دارد، ولى اگر زن ديوانه شد، شوهر حق فسخ ندارد. 74 - تكميل تعداد لازمبراى نماز جمعه بايد مرد باشد و نمازگزار زن در تحقق شرائط كافى نيست . 75 - مردنمى تواند خمس و زكات خود را به همسر خود بدهد، ولى زن مى تواند خمس و زكات خود رابه شوهرش بدهد. 76 - قضاءنماز و روزه واجب فوت شده پدر بر ولى ميت و پسر ارشدخانواده واجب است بخلاف مادر.
77 - زنان بايد هميشه از منتهى اليه طرف راست ، ومردان از وسط معابر عبور نمايند. 78 - پوشيدن لباس دوخته در حال احرام براى زنجايز، و براى مرد حرام است . 79 - پوشاندن سر در حال احرام بر مرد حرام ، و برزن لازم است . 80 - پوشاندن صورت در حال احرام بر مرد جايز، و بر زن حرام است . 81 - كوچ زن از مشعر به منى پيش از طلوع آفتاب جايز است ، ولى براى مرد جايزنيست . 82 - انعقاد نذر زن متوقف بر اذن شوهر است . 83 - ربا ميان پدر وفرزند جايز است ، ولى بين مادر و فرزند جايز نيست . 84 - بلوغ پسر اِتمام پانزدهسال قمرى ، و بلوغ دختر اكمال نه سال قمرى است . 85 - در ازدواج دختر، اذن ولى (پدر يا جد پدرى ) شرط است به خلاف پسر، و اذن مادر كافى نيست .
86 - ازدواج مردمسلمان با اهل كتاب به صورت موقت جايز است ، ولى ازدواج زن مسلمان با آنها جايز نمىباشد. 87 - حق حضانت در پسر تا دو سالگى ، و در دختر تا هفت سالگى ، با مادر است . 88 - اختيار طلاق بالا صالة بامرد است و زن حقى در امر طلاق ندارد مگر تحتشرائط خاص كه ضمن عقد لازم ذكر شود. 89 - اگر مرد زنش را طلاق دهد بلافاصله مىتواند همسر ديگر اختيار كند. به خلاف زن كه بايد عده نگاه دارد. 90 - هرگاه مردىدر مرض موت با زنى ازدواج كند و قبل از عروسى بميرد، عقد نكاح باطل مى شود، بر خلافزن كه اگر در مرض موت ، شوهر اختيار كرد و از دنيا رفت ، نكاح به قوت خود باقىاست . 91 - اگر مرد در حال مرض ، همسرش را طلاق دهد و با همان بيمارى پيش ازگذشت يكسال بميرد، زن از او ارث مى برد، ولى اگر زن پس از عده بميرد، مرد از او ارثنمى برد. 92 - شوهر از تمام اموال زوجه ارث مى برد، ولى زن از زمين ارثندارد. 93 - سه خصلت : كبر، بخل و ترس در مرد مذموم ، و در زن ممدوح است . 94 - صحت طلاق متوقف است بر استماع دو مرد عادل ، و استماع زن در صحت آن اعتبارندارد. 95 - پدر مى تواند فرزند صغير خود را در صورت مصلحت به نكاح ديگرى درآورد، ولى مادر بر نكاح فرزند ولايت ندارد. 96 - نفقه زوجه و اولاد بر عهده شوهراست . و زن در تاءمين هزينه زندگى از نظر شرع مسئوليتى ندارد. 97 - براى اثباتدعاوى مالى شهادت دو زن به جاى يك مرد بشمار مى آيد. 98 - كندن مو و خراشيدنصورت در مصيبت براى مرد كفاره ندارد، ولى در زن كفاره دارد. 99 - مرد مى تواندبيش از يك زن داشته باشد، ولى زن بيش از يك شوهر نمى تواند اختيار كند. 100 - اگر زن بميرد شوهر در صورت وجود اولاد، ربع مال ، و در صورت عدم اولاد، نصف مال زنرا ارث مى برد. ولى اگر مرد بميرد همسرش در صورت وجود اولاد يك هشتم ، و در صورتعدم اولاد يك چهارم مال شوهر را ارث مى برد. |
مردى از اعراب به خدمت رسول اكرم (ص ) آمد و از او نصيحتى خواست ، رسول اكرم (ص ) در جواب او يك جمله كوتاه فرمود وآن اين كه : (لاتغضب)يعنى : خشم نگير.
آنمرد هم به همين مقدار قناعت كرد و به قبله خود برگشت . تصادفا وقتى رسيد كه حادثهاى بين قبيله او و يك قبيله ديگر رخ داده بود. هر دو طرف صف آرايى كرده و آمادهحمله به يكديگر بودند آن مرد از روى خوى و عادت قديم و تعصب قومى شد و براى حمايتاز قوم خود سلاح بست و در صف قوم خود ايستاد. در همين حال گفتار پيامبر اكرم (ص ) به يادش آمد كه نبايد خشم و غضب را در خود راه بدهد. خشم خود را فرو خورد، بهانديشه فرو رفت ، تكانى خورد، منطقش بيدار شد، با خود فكر كرد چرا بى جهت بايد دودسته از افراد بشر به روى يكديگر شمشير بكشند.
خود را به صف دشمن نزديك كرد،حاضر شد آنچه آنها به عنوان ديه و غرامت مى خواهند از مال خود بدهد، آنها نيز كهچنين فتوت و مردانگى از او ديدند از ادعاى خود چشم پوشيدند. غائله ختم شد، و آتشىكه از غليان احساسات افروخته شده بود با آب عقل و منطق خاموش گشت .
گفت : بله ما به اندازه يك سال ذخيره داريم .
پيشكار شايد پيش خودش خيال مى كرد كه آقا مى خواهد دستور بدهد چون سال سختىاست برو مقدارى ديگر هم ذخيره كن . بر خلاف انتظار او آقا دستور دادند هر چه گندمداريم همه را ببر بازار بفروش .
گفت : مگر شما خبر نداريد اگر بفروشم دو مرتبهنمى توانيم بخريم . فرمود: توده مردم چكار مى كنند؟
عرض كرد: روزانه نان خودشانرا از بازار مى خرند و در بازار جو و گندم را مخلوط مى كنند و از آن و يا جو بهتنهايى نان درست مى كنند. حضرت فرمود: گندمها را مى فروشيد و از فردا براى ما ازبازار نان مى خرى ! براى اينكه در شرايطى هستيم كه مردم ديگر ندارند و ما نمىتوانيم كارى كنيم كه مردم ديگر مثل ما نان گندم بخورند زيرا شرايطش فراهم نيست ولىبراى ما مقدور است كه خودمان را در سطح آنها وارد كنيم و لااقل با آنها همدرد باشيمتا همسايه ما بگويد، اگر من نان جو مى خورم امام صادق (ع ) هم كه امكانات ماديشاجازه مى دهد نان گندم بخورد، نان جو مى خورد، حال چرا چنين زندگى انتخاب مى كنيم ؟به خاطر همدردى با ديگران .
حضرت فرمودند بيايد.
آمد عرض كرد: يا اميرالمؤ منين . من منجمهستم و متخصص سعد و نحس ايام . در حسابهاى خودم به اينجا رسيدم كه شما اگر الآنحركت كنيد و به جنگ برويد قطعا شكست خواهيد خورد و با اكثريت اصحابتان كشته خواهيدشد.
حضرت در جواب فرمودند: هر كس كه گفته تو را تصديق كند. پيغمبر را تكذيب كردهاست . اين حرفها چيست كه شما مى گوييد؟...سپس به اصحاب فرمودند: بگوييد به نام خدا،به خدا اعتماد و توكل كنيد، حركت كنيد، عليرغم نظر منجم الان حركت كنيد وبرويد.
رفتند و بعد معلوم شد كه در هيچ جنگى به اندازه اين جنگ ، على (ع ) فاتح نشده است .
مثلا مى گويند هنگامى كه در اصفهان بود، صداى چكش مسگرهاى كاشان را مى شنيد.
شاگردش بهمنيار به او گفت : شما از افرادى هستيد كه اگر ادعاى پيغمبرى بكنيد، مردم مى پذيرند و واقعا از خلوص نيت ايمان مى آورند.
بوعلى گفت : اين حرفها چيست ؟ تو نمى فهمى ؟
بهمنيار گفت : نه . مطلب حتما از همين قرار است . بوعلى خواست عملا به او نشان بدهد كه مطلب چنين نيست . در يك زمستان كه با يكديگر در مسافرت بودند و برف زيادى هم آمده بود، مقارن طلوع صبح كه مؤ ذن مى گفت ، بوعلى بيدار بود و بهمنيار را صدا كرد.
بهمينيار گفت : بله .
بوعلى گفت : برخيز.
بهمنيار گفت : چه كار داريد؟
بوعلى گفت : خيلى تشنه ام . يك ظرف آب به من بده تا رفع تشنگى كنم .
بهمنيار شروع كرد استدلال كردن كه استاد، خودتان طبيب هستيد. بهتر مى دانيد معده وقتى در حال التهاب باشد، اگر انسان آب سرد بخورد معده سرد مى شود و ايجاد مريضى مى كند.
بوعلى گفت : من طبيبم و شما شاگرد هستيد. من تشنه ام شما براى من آب بياوريد، چكار داريد.
باز شروع كرد به استدلال كردن و بهانه آوردن كه درست است كه شما استاد هستيد و لكن من خير شما را مى خواهم من اگر خير شما را رعايت كنم ، بهتر از اين است كه امر شما را اطاعت كنم . پس از آنكه بوعلى براى او اثبات كرد كه برخاستن براى او سخت است .
گفت : من تشنه نيستم . خواستم شما را امتحان كنم . آيا يادت هست به من مى گفتى : چرا ادعاى پيغمبرى نمى كنى ؟ اگر ادعاى پيغمبرى بكنى مردم مى پذيرند. شما كه شاگرد من هستى و چندين سال است پيش من درس خوانده اى ، مى گويم ، آب بياور، نمى آورى و دليل براى من مى آورى ، در حالى كه اين شخص مؤ ذن پس از گذشت چند صد سال از وفات پيغمبر اكرم (ص ) بستر گرم خودش را رها كرده و بالاى ماءذنه به آن بلندى رفته است تا آن كه نداى (اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله )را به عالم برساند. او پيغمبر است ، نه من كه بوعلى سينا هستم.
در كافى مى نويسد: روزى سفيان برآن حضرت وارد شد، ديد امام جامه سفيد، لطيف و زيبايى پوشيده است ، اعتراض كرد و گفت : يابن رسول الله سزاوار نيست كه خود را به دنيا آلوده سازى . امام به او فرمود: ممكن است اين گمان براى تو از وضع زندگى پيامبر (ص ) و صحابه پيدا شده باشد، آناوضاع در نظر تو مجسم شده و گمان كرده اى اين يك وظيفه است از طرف خداوند مثل سايروظايف و مسلمانان بايد تا قيامت آن را حفظ كنند و همانطور زندگى كنند. اما بدان كهاينطور نيست ، رسول خدا در زمانى و جايى زندگى مى كرد كه فقر و تنگدستى مستولى بود،عامه مردم از داشتن وسايل و لوازم اوليه زندگى محروم بودند، اگر در عصرى و زمانىوسايل و لوازم فراهم شد ديگر دليلى براى آن طرز زندگى نيست ، بلكه سزاوارترين مردمبراى استفاده از موهبتهاى الهى ، مسلمانان و صالحانند نه ديگران .
حضرت به اوفرمود: اگر من بگويم تو به كار مى بندى ؟ شخص گفت : بلى ، يا رسول الله . حضرت بازتكرار كرد:
براستى اگر من بگويم تو آن را به كار مى بندى ؟ شخص گفت : بلى يارسول الله . باز تكرار كرد: براستى اگر من بگويم تو آن را به كار مى بندى ؟ شخص گفت : بلى يا رسول الله . باز يك دفعه ديگر هم حضرت فرمود: اين سه بار تكرار براىاين بود كه مى خواست كاملا آماده شود براى حرفى كه مى خواهد به او بگويد.
همينكه حضرت رسول (ص ) سه بار از او اقرار گرفت و آماده اش كرد. فرمودند(اذا هممت بامر فتدبرعاقبته)
يعنى هرگاه تصميمگرفتى كه كارى و عملى را انجام بدهى ، قبل از انجام دادن آن به آخرش و نتايج آنانديشه كن . يعنى عاقبت انديشى و حساب و كتاب دست به هر كارى نزنيد كه بعدا پشيمانىو ضرر در آن وجود داشته باشد.

